محل تبلیغات شما
غار غار آن سیه جوجه های بی خبر، در سپیده دم نخستین روز خرداد ماه شکوهمند ، روانم را به مانند تکه نانهای خشکیده لای پنجه هایشان ، خرد و پریشان میکند امروز او رفت؛ ساکش را در دست گرفت و خداحافظی بی فروغی نثار برادر کوچک غمزده ام کرد و بدون نگاه دوباره ای به مادر گریانم ، ساکش را محکم تر فشار داد ! بر خلاف گذشته در را نکوبید ، اینبار ،در، خودش سد راه اتصال چشمانم با آخرین جلوه قدمهایش شد امروز او رفت ؛ برای همیشه .

سکویی که پرتاب ، آوازش نبود!

جانان جانان جان

رمقی نیست ، دمغی هست ..

، ,ساکش ,غار ,بی ,،در، ,گذشته ,امروز او ,ساکش را ,داد بر ,تر فشار ,بر خلاف

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها