محل تبلیغات شما



غار غار آن سیه جوجه های بی خبر، در سپیده دم نخستین روز خرداد ماه شکوهمند ، روانم را به مانند تکه نانهای خشکیده لای پنجه هایشان ، خرد و پریشان میکند امروز او رفت؛ ساکش را در دست گرفت و خداحافظی بی فروغی نثار برادر کوچک غمزده ام کرد و بدون نگاه دوباره ای به مادر گریانم ، ساکش را محکم تر فشار داد ! بر خلاف گذشته در را نکوبید ، اینبار ،در، خودش سد راه اتصال چشمانم با آخرین جلوه قدمهایش شد امروز او رفت ؛ برای همیشه .
آن طنین لرزان مستور در کنه صدایت ، خجالت را هم شرمسار میکند ! نجابت مردانه ات ، آبروی مردانگی را میخرد اما این دیدگان تشنه نگاهت حیا را در ناکجایی دفن کرده اند و شکیبایی را در لولای شعر های کهنه ؛ تا نامم را به زبان نیاوری این دو چشم صیاد ، رهایت نخواهند کرد؛ نامم را بدون شرم به زبان بیاور اگر به "جانمی" نیز بیارایی ، آنگاه شاید شرم میهمان چشمان من نیز شود!
گه گداری ، طینت حقیقی انسان ، سازش را به عقد ناکوکی روزگار در میاورد ؛) آن وقت است که دیگر طنین دلربای قطرگان افلاک ، شهد موسیقی طنازشان را در موطن انظار انسان نمی یابند شمیم جان نواز خاک دیگر رهگذر آشنایی برای احساسات نخواهند گشت نمیدانم ذائقه سرشت انسان چرا با طعم عزلت سازگار است؟ انگار به یکباره غم ، ریشه اش را تا راس حیاتت می پراکند و تو درمانده ، به خویش در آینه ای مکدر زل میزنی و غم بالاتر میرود و بالاتر میرود .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها